جدال بر سر آلترناتیو حکومتی
مذهب و سلطنت در آلترناتیو راست بورژوایی
(4)
علی جوادی
در قسمت قبل به مساله شاخصهای یک انتخاب سرنوشت ساز و آلترناتیوهای دو اردوی چپ و راست جامعه در عرصه اقتصادی و همچنین جایگاه برابری انسانها در آلترناتیو راست اشاره شد. در این بخش به مساله جایگاه و نقش مذهب و سلطنت در این آلترناتیو می پردازیم.
اما پیش از آن٬ کل کارنامه اقتصادی حکومت اسلامی برای مردم چیزی جز فقر و فلاکت، تبعیض نابرابری، زن ستیزی، خفقان و اعدام نبوده است. رژیم اسلامی در کلیت اقتصادی خود یک پروژه شکست خورده است. از نظر اقتصادی در بن بست و بحران همه جانبه ای بسر میبرد. از نظر سیاسی عمر خود را کرده است. مردم حکم به سرنگونی اش داده اند. از نظر فرهنگی رو در روی جامعه ای قرار دارد که اسلامی نیست و برعلیه اسلام و مذهب بپاخواسته است. حکومت اسلامی در یک بن بست همه جانبه قرار دارد. راه حلی ندارد. هر راه حل اقتصادی٬ سیاسی و فرهنگی در گرو سرنگونی رژیم اسلامی و تعیین تکلیف با اسلام سیاسی در ایران و منطقه است. اما پیام آلترناتیو راست برای آینده جامعه و مردم چیست؟
مذهب و آلترناتیو راست بورژوایی
مذهب همواره یکی رکن و ابزار اصلی حاکمیت سیاسی در دوران معاصر ایران و در دوران حکومت سلطنتی بوده است. در واقع باید گفت در تاریخ گذشته سیاسی ایران مذهب و سلطنت دو روی سکه حاکمیت طبقات مرتجع بوده اند. شاه همواره "سایه خدا" بوده است. سلطنت و شاه نیز مشروعیت حکومت و استبداد مطلقه شان را از خدا و "نمایندگان خدا بر روی زمین" یعنی از آخوندها دریافت کرده است. در قانون اساسی دوران شاه٬ "روحانیون" حق وتو قوانین را حقوقا در اختیار داشتند و قوانین جامعه باید از تائید آنها میگذشت. اما بورژوازی راست و پروغربی اکنون پس از ۳۳ سال حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی بعضا مدعی سکولاریسم و مدعی جدایی دین از دولت است. در عین حال عمیقا خواهان حفظ نفوذ و سلطه مذهب در جامعه اند. رضا پهلوی یکی از چهره های این صف در بیانیه ١۴ ماده ای خود میگوید:
"مذهب در تحکیم مبانی اخلاقی جامعه نقش دیرینه و ضروری خود را ایفا خواهد کرد٬ و روحانیت اصیل به انجام رسالت اخلاقی و معنوی خویش و ترمیم آسیبهایی که در رژیم جمهوری اسلامی به مبانی و اعتقادات مذهبی مردم ایران وارد آمده است برخواهد خاست ."
نقش صنعت مذهب و تلاشهای دستگاه مذهب برای مطیع کردن جامعه در این آلترناتیو کاملا روشن است. در واقع این جنبش نگران کم اثر شدن کاربرد مذهب در خدمت اهدافش برای قدرت گیری و حفظ قدرت است. در همان حال که ادعای سکولاریسم دارند در همان حال هم نگران طرد باورهای خرافی و جاهلانه و ضد انسانی مذهب از اذهان جامعه هستند؟! از نقطه نظر این جریان باید هیولای "روحانیت" را به جان مردم انداخت تا "آسیبهای وارده" را ترمیم کنند. نگران ضرباتی هستند که جنبش سکولاریستی و آزادیخواهانه و خلاصی از مذهب و سنت و عقب ماندگی به باورهای مذهبی و خرافی وارد کرده است. از این رو این جریان در ضدیت با تلاش جامعه برای خلاصی فرهنگی و خلاصی از شر مذهب است. از نقطه نظر اینها حکومت اسلامی باید کنار زده شود٬ اما اسلام و مذهب در جامعه و بعضا در حکومت میتواند و باید نقش داشته باشد. مذهب برای این جریان راست اهرمی است در کنترل و انقیاد مردم. باید همچنان در خدمت سرمایه و آلترناتیو این جریانات انجام وظیفه کند. مضحک است یک ایراد این جریان به حکومت اسلامی این است که عملکردش منجر به "سست" شدن پایه های اعتقادات مذهبی مردم در جامعه شده است .
البته چنین نگرشی مختص جریان متعدد طرفدار سلطنت یا مشروطه خواه نیست. بلکه اساسا همه شاخه های جنبش راست بورژوایی اینگونه به مذهب و نقش این صنعت مخرب و آدمکش در آلترناتیوشان نگاه میکنند. مذهب عصای دست این جنبش ارتجاعی است. اما چرا؟ چرا نمیتوانند و نمیخواهند با مذهب قطع رابطه کنند؟
واقعیت این است که سرمایه داری در ایران تاریخا به نفوذ مذهب در جامعه متکی بوده است. این جریان به این نیاز واقعی واقفند. این امر هم تصادفی نیست. حکومتی که باید استبداد و دیکتاتوری را ابقاء کند٬ باید کارگر را خاموش کند و جلوی تحرک کمونیسم و آزادیخواهی را سد کند، بدون تعارف نیازمند قدرت مخرب مذهب در این چهارچوب است. باید در عین حال کاری کرد که جامعه به این وضعیت بعضا و یا بخشا با "رضای خاطر" تن دهد. از این رو مذهب نقش کلیدی در این آلترناتیو ایفا میکند. این جریانات میدانند که سرمایه و حکومت استبدادی سرمایه در ایران برای گردش و سودآوری و بقاء نیازمند آخوند و دستگاه کثیف مذهب است. آگاهند که وجود دستگاه خرافی آخوند در کنار حاکمیت این جریانات همان نقشی را در به بند کشیدن و اسارت کارگر و جامعه ایفا میکند که توپ و تانک و ارتش و تلویزیون دولتی شان ایفا میکند. مذهب همانند سرنیزه ارتش و چماق پاسدار ابزاری کشنده و موثر برای این آلترناتیو در فردای رویاهایشان است. به مذهب برای خفه کردن هر نوع توقع و اعتراض کارگری و آزادیخواهانه و مترقی نیازمندند. مذهب زهری است که این جریانات هم بدان نیاز دارند. مذهب خفه میکند٬ ناکار میکند٬ تحمیق میکند تا حکومت پرو غربی سرمایه به سودآوری بپردازد. بعلاوه مذهب اصولا بقای تاکنونی خود را نیز مدیون همین نقش تاریخی اش است. هر نیرویی در راس چنین سیستمی حتی اگر در خلوت خودش به "ریش آخوند بخندد" و به مزخرفات آخوند و مذهب اعتقاد چندانی نداشته باشد و یا خودش شخصا حاضر نباشد فرزندانش زیر دست و پای این جانوران معیوب و ناقص شوند٬ به نیروی حماقت آفرین مذهب بمثابه بخشی از ارتش میلیونی جهل و عقب ماندگی محتاج است. و این یک نیاز پایه ای مذهب در سیستم سرمایه داری در ایران است. حضور و نفوذ مذهب در جامعه و تحرک دستگاه مافیایی مذهب یک عنصر ضروری حاکمیتشان است. از این رو است که وقیحانه حساب اسلام را از حکومت اسلامی جدا میکنند. و جایگاه ویژه و اساسی برای مذهب در آینده باز میکنند.
این آلترناتیو مجبور است که با آخوند و مذهب سازش کند. آخوند خوب و بد و مذهب خوب و بد کند. مجبور است که مردم را به زیر دست و پایه دستگاه مافیایی مذهب بفرستد تا له شوند و کار کنند و استثمار شوند. بی دلیل نیست که در دستگاه فکری و عقیدتی این جنبش کلا آخوند شخصیتی والا و محترم است. و خداوند سر دسته این اوباش عوامفریب و چاقوکش قرار است که "نگهدار ایران" باشد. اما هر تحول آزادیخواهانه در ایران دارای جوهری شدیدا ضد مذهبی٬ ضد عقب ماندگی و ضد جهل و تعصبات ذاتی و ناشی از آن دارد. از این رو تلاش این نیروها از امروز در ضدیت و رو در روی تلاش میلیونها جوان و زن و مرد برابری طلب و کلا تلاش جامعه برای خلاصی از شر صنعت مذهب و تعیین تکلیف قطعی با دستگاه مذهب قرار دارد. آینده ای که این جریان به جامعه وعده میدهد ادامه گذشته است. ادامه نوعی دیگر از دخالت مذهب در شئونات زندگی مردم است.
آلترناتیو راست و پروژه احیای سلطنت
بدوا باید تاکید کرد آلترناتیو سلطنت یکی از اشکال حکومتی و به همین اعتبار یکی از گرایشات موجود در صفوف آلترناتیو راست پروغربی در جامعه است. اصولا شکل و فرم حکومتی یک موضوع دائم کشمکش و جدال در این آلترناتیو بوده که بدون یک جدال و تقابل حاد نیز حل و فصل نخواهد شد. گرایش "جمهوریخواه" این جنبش بسادگی در مقابل گرایش "سلطنت طلب" کوتاه نخواهد آمد. چرا که این شکل حکومتی و تلاش برای اعاده سلطنت را پاشنه آشیل این جنبش و آلترناتیو میداند. تلاش "سلطنت طلبان" و یا "مشروطه خواهان" را برای احیای سیستم سلطنت گذشته غیر واقعی و ناخوانا با واقعیت زمانه و جامعه کنونی ایران میداند. بعلاوه دلیلی نمی بینند که بالاترین پست حکومتی در آلترناتیو مورد نظرشان را از هم اکنون در اختیار فردی از خاندان پهلوی قرار دهند و بدتر آینده آن را نیز به توارث و ترکیب ژنتیک نامعلوم این خانواده بسپارند. بیشتر به حاکمیت "بازار" و "رقابت" در این عرصه دل بسته اند. مسلما کم نیستند کسانی در این صف که خود را هزار بار شایسته تر و لایق تر و یا با سابقه تر از رضا پهلوی می بینند. می گویند چرا شانس خود را برای احراز پست "مقام اول مملکت" در این آلترناتیو به کسی بسپارند که هنرش در این است که فرزند یک شاه سرنگون شده است؟
این واقعیت تا حدود زیادی تاثیر خود را بر صفوف خود جریانات طرفدار اعاده سلطنت نیز داشته است. بخشی از این جریانات٬ بعضا مشروطه خواهان٬ علیرغم تمایل شان میدانند که بسادگی نمیتوانند این پروژه را به یک واقعیت حتی در صفوف جریانات راست پرو غربی تبدیل کنند. از این رو بعضا تلاش میکنند که جلوی شکاف صفوف خود را بگیرند و میگویند که "شکل حکومتی مهم نیست٬ مضمون آن مهم است". اتفاقا در پاسخ به این تلاشها باید گفت که شکل حکومتی در این صف موضوع جدال و کشمکش است. چرا که دعوایی بر سر "مضمون" حکومت در این آلترناتیو وجود ندارد. هر چه هست توافق بر سر ماهیت سرمایه دارانه و استثمارگرایانه و نابرابر در صفوف این آلترناتیو است. نتیجتا معنی عملی این سیاست تلاش برای به تاخیر انداختن سرنوشت این کشمکش در این صفوف است. ظاهرا خود را به این فورمول "عوام پسند" قانع کرده اند که شکل حکومتی در "رفراندم" آتی در ایران تعیین خواهند کرد. از قرار مردم باید "رای" دهند تا آقای رضا پهلوی به "پادشاهی" برسد. چه رویاهای پوچی!
اما این راه حلها و تبلیغات تماما پوچ و غیر واقعی اند. حتی نیروی چندانی هم در صفوف این جریانات به این راه حل ها باوری ندارند. مساله پیش از آنکه بر سر شکل حکومتی باشد٬ اتفاقا بر سر ماهیت حکومت و نظام و جوهر آلترناتیو هاست. در درجه اول دو آلترناتیو با هم تعیین تکلیف خواهند کرد و این مساله تنها در پرتو جدال گرایشات اصلی و طبقاتی جامعه حل و فصل خواهد شد. اگر مردم شکست بخورند، اگر آزادیخواهی و برابری طلبی و کمونیسم در پس تحولات حاضر شکست بخورد، آن زمان گرایش سلطنت طلب و پادشاهی شانس محدودی خواهد داشت. در غیر این صورت همه این تصورات بر باد خواهد بود. بعلاوه تبلیغات این جریانات که مردم "سلطنت" و "پادشاه" را انتخاب کنند مضحک تر از پوچ است. کجای تاریخ مردم سلطنت را انتخاب کرده اند؟ در کدام تاریخی شاهان با "رای" و "اراده" مردم به قدرت رسیده اند؟ سلطنت هیچ زمان "انتخابی" نبوده است. موروثی است. کسی به شاه قبلی زهر داده و سرش را زیر آب کرده و یا بر علیه اش کودتا کرده و به قدرت رسیده است. سلطنت انتخابی مانند فاشیسم آزادیخواه و اسلامیون معتدل یک تناقض در مفهوم است. یک غیر ممکن است.
اما از نظر آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی٬ از نظر مردم آزادیخواه و برابری طلب٬ حکومت "جمهوری" راست و بورژوایی مورد نظر این جریانات فرق چندانی با "سلطنت" بورژوایی این جریان نخواهد داشت. هر دو سر و ته یک کرباسند. خاورمیانه تا چندی پیش پر از "جمهوری های" سرمایه داری مادام العمر بود. از صدام گرفته تا قذافی تا حسنی مبارک. مضمون این حکومتها تا آنجا که حتی به فرم و شکل حکومتی برمیگردد تماما یکی است. مردم فاقد هر گونه حقوق و اراده ای هستند. رای مردم هیچگونه دخالتی در تعیین سرنوشت جامعه ندارد. حکومت اسلامی یک نمونه جمهوریهای راست بورژوایی است. و اگر در تاریخ ایران کمی به عقب برگردیم باید گفت که سلطنت رضا شاه با جمهوری رضا شاه فرق چندانی نمیکرد. رضا شاه رئیس جمهوری مادام العمری میبود مانند حسنی مبارک٬ با همان خصوصیات استبدادی و دیکتاتوری با همان تمایلات فاشیستی و ضد کمونیستی و ضد آزادیخواهی خاص خودش. تاجگذاری رضا شاه و اعلام پادشاهی صرفا یک تشخیص سیاسی در استفاده از نقش و نفوذ مذهب در جامعه بود. واقعیت این است که سلطنت و یا جمهوری سرمایه در ایران تابع مقتضیات اقتصادی و سیاسی یکسانی خواهد بود. رفتار و عملکرد مشابهی هم خواهند داشت.
در این قسمت چند کلمه ای هم در باره تبلیغات رضا پهلوی و سایر مبلغین ایشان در این زمینه باید گفت. ایشان شدیدا مصرند که سلطنت مورد نظرشان از گذشته متفاوت خواهد بود؟! البته این تفاوتها هیچگاه روشن نشده است. فقط گفته اند که به "حقوق بشر احترام خواهند گذاشت". احترام و نه اجرای تعهدی حتی در قبال آزادیهای نیم بند مندرج در بیانیه حقوق بشر. ایشان مدعی است که الگوی پادشاهی سوئد و دانمارک و انگلیس مورد نظر ایشان است. اما واقعیت چیست؟
همانطور که گفته شد شرایط حکومتی سرمایه و شرایط حکومت و نظام را نه نیات افراد بلکه ملزومات پیشبرد و کارکرد طبقه سرمایه دار و مناسبات سرمایه داری تعیین خواهد کرد. ایشان هر چقدر هم به "حقوق بشر" احترام بگذارد مساله این است که در قبال مقتضیات سرمایه که به آن التزام عملی و رسمی داده است قدرت مانور چندانی نخواهد داشت. البته اگر فرض کنیم که چنین نیتی دارند. فرضی که مجاز نیست. رابطه اقتصاد و سیاست در ایران رابطه ای تنگاتنگ است. و همه این مناسبات تحت الشعاع سود سرمایه قرار دارد. سود آوری سرمایه هم در ایران نیازمند این است که کارگر را سرکوب کند٬ نیازمند این است که حق هر گونه ابراز وجود سیاسی و اجتماعی را از جامعه سلب کند٬ در غیر این صورت قادر به دوام و بقاء نخواهد بود. مردم باید بدانند که حکومت سلطنتی رضا پهلوی هیچ فرق چندانی با حکومت سلطنتی رضا شاه و یا محمد رضا شاه نخواهد داشت. برای مردم سهمی از زندگی و آینده و خوشی و سعادت کنار گذاشته نشده است. سهم توده عظیم مردم کار و استثمار و بی حقوقی است. با کودکان بی خانمانش با زاغه نشین هایش. مردم باید بدانند که در این سلطنت مشروطه فرضی هم احزاب آزادیخواه و غیر درباری ممنوع خواهند شد. بعلاوه سلطنت همانند رژیم اسلامی برای ادامه حیاتش در جامعه باید خون بریزد. باید ساواک داشته باشد. باید شکنجه گر و اوین داشته باشد. باید دستگاه ارعاب و سرکوب داشته باشد. باید با آخوند معامله و بند بست بکند. سلطنت مشروطه مانند نوع دانمارکش که شاه و ملکه تحت کنترل قرار دارند یک توهم کودکانه بیش نیست. با اقتصاد کار ارزان خوانایی ندارد. از طرف دیگر سلطنت در این کشورها نه نشان پیشرفت و احقاق حقوق مردم بلکه نشان عدم پیشرفت و قطع سلطه کامل نفوذ این دستگاه انگلی در جامعه است. چرا ملکه انگلستان باید در کاخها زندگی کند و یک روز در زندگی پر نکبتش کار نکرده باشد؟ چرا بخشی از هر معامله و تجارتی به جیب این خانواده انگل صفت باید برسد؟ اینها هم میتوانند مثل انسان شریفی کار کنند و از قبل کارشان زندگی کنند. هم چنین باید تاکید کرد که نفس وجود آزادیهای سیاسی در اروپا مدیون انقلابات سیاسی علیه سلطه دستگاه سلطنت و مذهب در جوامع اصلی اروپایی و نه حضور سلطنت "مشروطه" بوده است. مردمی عزم کردند تا ریشه این جریان را نابود کنند. در برخی جوامع موفق به قطع کامل این ریشه نشدند و این بخش انگلی همچنان جایی در حاکمیت و سیاست و جامعه دارد. و واقعیت تاریخی در ایران این است که سلطنت و آزادی٬ سلطنت و برابری به هیچ وجه قابل جمع نیستند. فروش سلطنت به مردم آزادیخواه در ایران نیازمند تلاشی هرکولی است.
در پایان
یکبار دیگر باید تاکید کرد که جامعه ایران در آستانه تحولات تاریخی و تعیین کننده ای قرار گرفته است. جمهوری اسلامی رفتنی است. مردم حکم به سرنگونی اش داده اند. دو آلترناتیو اجتماعی٬ دو افق٬ دو پرچم متفاوت در مقابله با این شرایط برافراشته شده است. آلترناتیو راست و بورژوایی و آلترناتیو چپ که کارگری و سوسیالیستی است. واقعیت این است که یا آزادی یا بار دیگر ادامه استبداد در اشکال دیگر در مقابل مردم قرار دارد. یا برابری حقوقی و اجتماعی یا تبعیض و نابرابری و تفاوت و شکاف طبقاتی و اجتماعی. یا یک زندگی مدرن و امروزی و پیشرفته یا تداوم استثمار و عقب ماندگی و نابرابری و فقر و فلاکت. آلترناتیو ها روشن اند.
نباید به کم٬ به بد در مقابل بدتر رضایت داد. نباید کم توقع بود. نباید به تغییرات کوچک و محدود بسنده کرد. میتوان تمام آزادی را خواست. میتوان تمام رهایی را خواست. میتوان تمام خلاصی را خواست. هیچ حکم از پیشی جامعه و مردم و کارگر را به اسارت در چنگال سرمایه و ملزومات سیاسی و اقتصادی اش محکوم نکرده است. جامعه فردای ایران میتواند جامعه ای مدرن٬ امروزی٬ سکولار٬ برابر٬ آزاد و مرفه باشد. چنین نظامی فقط میتواند محصول یک انقلاب کارگری٬ محصول استقرار یک حکومت کارگری و سوسیالیستی باشد.
امروز تمام آزادیخواهان٬ تمام سکولاریستها٬ تمام برابری طلبان٬ تمامی جوانانیکه برای خلاصی فرهنگی و خلاصی از مذهب مبارزه میکنند٬ تمام کسانیکه خواهان یک زندگی شاد و مرفه و انسانی هستند باید به دور آلترناتیو چپ٬ آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی گرد آیند. این انتخابی برای آینده است. انتخابی برای خوشبختی و سعادت جامعه است . *